تک پارتی
دور هم نشسته بودیم که جیمین در مورد روزی که شونه یونگی آسیب دیده حرف زد میگفت که از بالای پلهها افتاده که یونگی کفت
🐱درواقع اون چیزی بود که من به شما گفته بودم ( تعریف کردن داستان واقعی )
و نمی خواستم به کمپانی بگم چون میترسیدیم که قبولم نکنن
بعد از گفتن تمام موضوع اشکم در اومده بود حال هممون بد شد دوستمون انقدر سختی کشیده بود و ما اصلاً نفهمید معلوم بود که همه بغض کردن از اینکه اینجوری اذیت شده بود خیلی ناراحت شدم ولی بازم به جایی که میخواست رسید دیگه نکشیدم بلند شدم بغلش کردم آروم چی گوشش گفتم نگران نباش من مراقب هستم
🐱درواقع اون چیزی بود که من به شما گفته بودم ( تعریف کردن داستان واقعی )
و نمی خواستم به کمپانی بگم چون میترسیدیم که قبولم نکنن
بعد از گفتن تمام موضوع اشکم در اومده بود حال هممون بد شد دوستمون انقدر سختی کشیده بود و ما اصلاً نفهمید معلوم بود که همه بغض کردن از اینکه اینجوری اذیت شده بود خیلی ناراحت شدم ولی بازم به جایی که میخواست رسید دیگه نکشیدم بلند شدم بغلش کردم آروم چی گوشش گفتم نگران نباش من مراقب هستم
- ۶۴۷
- ۱۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط